خودی و توهّم
در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ چهل و نهم، 11 ذیالقعده 1434) به تبیین موضوع «خودی و توهّم» میپردازیم.
بدترین مانع انس با قرآن و لقاء حق، اشتغال به خودی است. خودی، آن اعتباری است که ما از خود به طور مستقل میکنیم. البته ما هستیم و نمیتوانیم وجود خود را انکار کنیم. اما همۀ ما، ظهور وجودیم و مراتب ما نیز مراتب آن ظهور است. پس صرفنظر از اتصال به حق و وجود، چیزی نیست. خودی آنجاست که ما فکر میکنیم خودمان به طور مستقل، وجود داریم و میتوانیم آثار وجود را از خود صادر کنیم.
به عنوان مثال، شاخ و برگ و میوۀ درخت، ظهورات ریشهاند؛ پس هستند، اما فقط در اتصال به ریشه، ثمر میدهند و خاصیت دارند و بدون ریشه، هیچاند. مثال دیگر، اعضا و جوارح بدن ماست که وجود دارند؛ اما هیچ کدام نمیتوانند مستقل از ما، منشأ اثر باشند.
به همین ترتیب، ما و تمام آن چیزهایی که در هستی میبینیم، وجود داریم و هیچ چیز، خیال و توهم نیست؛ اما اگر خود و آنها را مستقل از وجود ببینیم، میشود خودی و توهم. مثل اینکه ناخن در قبال ما، خود را مستقل بداند و بخواهد رشد کند! البته کل هستی چون بی اختیار، عبد خدا هستند[1]، نمیتوانند وجود استقلالی برای خود اعتبار کنند. اما انسان، اختیار دارد و میتواند.
ما چون وجود داریم، ظهور حقتعالی هستیم و اسماء و صفات او در ما به ودیعه نهاده شده. پس اختیاری در اصلِ بودن خود نداریم. اما مجبور نیستیم که مظهر وجود باشیم و اسماء خدا را در ناسوت ظهور دهیم. ما میتوانیم خود را مستقل از خدا تصور کنیم و برای خود، اعتبار توهّمی قائل شویم.
چنانکه امروز بسیاری از ما بیشتر به شئون مادی و معنوی که برای خود اعتبار کردهایم، مشغولیم، تا به خود حقیقیمان که ظهور وجود است. سود و زیان خود را هم با همین اعتبارها معنا میکنیم، نه با وجودمان. لذا بیشتر مراقب هستیم که به چشممان خار نرود، گوشمان عفونت نكند، دست و پایمان نشكند، دیگران ما را مؤمن ببینند و...؛ اما مراقب خود اصلیمان نیستیم. چرا؟ چون اصلاً آن خود را نمیشناسیم و فکر میکنیم ما همین شئون اعتباری هستیم! البته اینها همه، مراتب ما هستند و مراقبت از بدن و مال و سایر شئون هم لازم و خوب است؛ منتها مادامی که مراقب وجود خود باشیم و اینها را مستقل نبینیم.
اگر وجود خود را پیدا کنیم، پدیدهها و موانع بیرونی نمیتوانند به ما آسیب برسانند؛ "...عَلَیكُمْ أَنْفُسَكُمْ لایضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ..."[2]. اگر هم به شئون ما آسیب زدند، وجود میتواند آن را جبران کند. همان گونه که وقتی روح سالم باشد، اگر به جسم هم آسیبی برسد، روح، سلامتش را إعاده میکند؛ و حتی اگر به دلیلی سلامت جسم برنگشت، غمی نیست که بُعد باقی، روح است و سالم.
اما اگر وجودمان را فراموش کنیم، تمام زندگیمان حول اعتبارهای توهّمی که خود ساختهایم، میچرخد. آن وقت حتی در نماز هم، با خود حقیقیمان حاضر نیستیم، بلکه با ظهوراتمان حاضریم! و وقتی خود را نیافتیم، با خدا و اسماء او نیز بیگانه خواهیم ماند و این، مانع حضور قلب و عروج در عبادت میشود.
مشکل ما در معرفت و نوع نگاه است. قرار نیست تمام شئون زندگی را کنار بگذاریم؛ فقط باید ببینیم که مستقل از حقیقت نیستند و در راستای وجود، آنها را بخواهیم. اگر اینها را جدا از حق بخواهیم، نمیتوانیم به حقیقت برسیم. آن وقت در جهان باقی که باید مظهر اسماء الهی باشیم، سرمایهای جز توهّمات نداریم؛ سرمایهای که اصلاً نیست و فقط غل و زنجیر ظلمتش گریبانگیرمان میشود!
نهایت ما، امتداد بدایت و امروز ماست. همان قدر که امروز خود را بشناسیم، خدا را خواهیم شناخت و هر رفتاری با "من" حقیقی خود داشته باشیم، همان رفتار را با خدا خواهیم داشت و خدا هم طبق همان با ما عمل خواهد کرد. رحمت خدا، ساری و جاری است؛ اما حکمت دارد و بیجهت، کسی را که امروز از وجود حقیقی خود غفلت کرده و تمام زندگیاش را با اعتبارهای توهّمی ساخته، فردا یکباره نجات نمیدهد.
"منِ" توهّمی، همان چیزی است که سبب طرد شیطان شد. او خود را مستقل دید و "أنا" گفت؛ در حالی که او هم مخلوق خدا بود و اگر ریشۀ وجودش را میدید، نافرمانی نمیکرد. او برای گمراه کردن انسانها نیز از همین حربه استفاده میکند و اعتباریات را بدون در نظر گرفتن ریشه و اصل، برای آنها جلوه میدهد. او با بزرگ کردن خودی، زمینۀ سایر گناهان را فراهم میکند و انسان را از رسیدن به ملکوت بازمیدارد.
پس باید از ریشۀ تمام گناهان که توهّمات و خودیهاست، رها شویم. اما مسلّماً منظور، ترک دنیا نیست. داشتن نعمتها و زیباییهای دنیا، بد نیست، که نداشتنش خوب باشد! بد، مستقل دیدن نعمتهاست. عارف، همه چیز را دوست دارد؛ چون همه چیز را مظهر او میبیند و با شهود حق، به ظهورات او مینگرد. اما اگر اینها را مستقل ببینیم و دل ببندیم، میشوند همان فتنه و عدو که قرآن میفرماید[3]؛ و باطن این دوست داشتن، دشمنی است که در روز قیامت، آشکار میشود: "الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ"[4].
البته موانع شیطان، فقط در جنبۀ مادی و دنیوی نیست؛ بلکه او گاه از امور معنوی، اعتبارهای توهّمی میسازد. یکی از آنها وسواس است و شیطان با این سلاح، به جنگ انسانهای معتقد میرود. مثلاً هنگام قرائت قرآن، در تلفّظ حروف، دچار وسواس میشوند و از هدف اصلی یعنی انس و سیر با قرآن بازمیمانند. یا در تعداد رکعات نماز، بسیار شک میکنند یا وضوی خود را بیش از اندازه طولانی میکنند.
اینها ریشه در نگاه غلط به هستی دارد. ما خود را پیدا نکردهایم و از وجود دوریم، که این قدر در ظواهر غرق شدهایم. خطر اصلی مشغول شدن به این اعتبارها، زمانی است که آنها را حقیقت تصور کنیم و دلبستهشان شویم. آن وقت است که قلب، قساوت میگیرد و دیگر نمیتوانیم از حقیقت، بهره ببریم و در عبادت و معنا، حضور داشته باشیم.
البته قلب، بسیار سخت به این مرحله میرسد. پشیمانی و عذاب وجدان هنگام ظهور خودیها، نشان از این دارد که قلب هنوز زنده و بیدار است و کاملاً توهّمات اعتباری را نپذیرفته است. منتها اگر تلاش نکند که به کلی از توهّم رها شود، برایش خطرناک است و توهّم میتواند او را قدم به قدم تا گمراهی کامل و مرگ قلب پیش برد!
راه چاره چیست؟ باید از خود قلب، کمک بگیریم. وقتی مرتکب عملی میشویم و میبینیم درونمان ناراحت است و آرامش ندارد، این ناآرامی، هشدار قلب است تا بفهمیم در انجام آن عمل، توهّم را مدّنظر قرار دادهایم. اما اگر با وجود هشدار قلب، روی آن سرپوش بگذاریم و باز به توهّمی که ریشۀ آن عمل است، ادامه دهیم تا نفس خود را ارضا کنیم، قلبمان را به سوی پذیرش تامّ اعتبارهای توهّمی سوق دادهایم.
پس بیایید به ندای قلب خود، گوش بسپاریم و ریشۀ تمام خودیها را که نگاه استقلالی به خود است، کنار بگذاریم. فقط در این صورت است که قلب خود را نجات میدهیم تا بتواند انس با قرآن پیدا کند، خود را مخاطب کلام الهی ببیند، در خود به دنبال جنبههای ابراهیمی و نمرودی باشد و با آیات الهی عروج کند.
[1]- سوره مریم، آیه 93: "إِنْ كُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً"؛ هیچ کس در آسمانها و زمین نیست، مگر آنکه بندۀ خدای رحمان است.
[2]- سوره مائده، آیه 105 : بر شما باد به نفسهایتان؛ که اگر هدایت یافتید، آنکه گمراه شد، به شما ضرر نمیرساند.
[3]- اشاره به آیه 28، سوره انفال و آیه 14، سوره تغابن.
[4]- سوره زخرف، آیه 67: دوستان در آن روز، برخی دشمن یكدیگرند، مگر باتقوایان.
نظرات کاربران